(بررسیِ سندِ يک واژه)
در کتابهایِ لغت، اين واژه نيامده. نزديکترين صورت، "فرهنگ" است که در برهانِ قاطع آمده: «... و کاريزِ آب را نيز گفتهاند؛ چه، "دهنِ فرهنگ" جايی را میگويند از کاريز، که آب بر رویِ زمين آيد.»(در همين فرهنگ [برهانِ قاطع] واژهیِ "فراور" ذکر شده، که البتّه، نامْجای است؛ امّا، بهنظر، با "آب" مربوط مینمايد: «نامِ موضعی است در خراسان، و در آنجا چشمهای است...» -دکتر معين در حاشيه نوشته: «ظ. مصحَّفِ "فراو"="فراوه" است: <فراو، رباطی است بر سرحدِّ ميانِ خراسان و دهستان...>».
شايد بخشِ نخستِ دو واژهیِ فراوه-فراونگ [که باز خود هريک دو بخش دارد: فر-آو؛ يا آوه]، ربطی به هم داشته باشد. صدالبتّه، بررسیِ اين نکته، کارِ دانندگانِ زبانهایِ کهنِ ايرانی است.)[1]
واژهیِ "فرهنگ" به معنایِ "کاريز"، و ترکيبِ "دهنِ فرهنگ"، در فرهنگِ فارسیِ معين نيز آمده (که قطعاً برگرفته از برهانِ قاطع است).
در لغتنامه، ذيلِ "فرهنگ"، شرحِ مندرج در برهانِ قاطع، عيناً، و با ذکرِ مأخذ، نقل شده. همچنين، واژهیِ "فراهنگ" ذکر شده:
فراهنگ – [فَ هَ] (اِ) فرهنگ، دهنهیِ کاريز (يادداشت به خطِّ مؤلّف)
روشن شود از طبعاش، سيلِ کرم و جود
چون آب که روشن شود از کامِ فراهنگ
چون آب که روشن شود از کامِ فراهنگ
(خواجه علی شجاعی، از تاريخِ بيهق)
بيتِ شاهد، در متنِ چاپیِ تاريخِ بيهق (تصحيحِ احمد بهمنيار، ص94) به همين صورت آمده؛ امّا، بنا به گزارشِ مصحّح، در پابرگ، از دو نسخهیِ موردِ استفادهیِ وی، در نسخهیِ <نص>، که مصحّح آن را «اصل» قرار داده (و اين، نسخهای است که در 835 هجری قمری کتابت شده)، واژهیِ موردِ نظر، به صورتِ "فراونگ"، و در نسخهیِ ديگر <نب>، به صورتِ "فرارنگ" آمده. از آنجا که تحريفِ «و-ر» در کتابتها، موردی پُربسامد محسوب میشود، "فرارنگ" بی هيچ ترديدی، محرَّفِ "فراونگ" است؛ نه مثلاً "فراهنگ"! بنابراين، با اطمينان میتوان گفت که در اصلِ متنِ تاريخِ بيهق، در اينموضع، "فراونگ" بوده، و نه هيچ شکلِ ديگر.
چون آب که روشن شود از کامِ فراونگ
استاد بهمنيار توضيح نمیدهد که به چه دليل ضبطِ کاملاً صحيح و بیاندازه ارزندهیِ نسخهیِ «اساس» را (که ضبطِ نسخهیِ ديگر نيز، مؤيّدِ ضمنیِ آن است) به حاشيه بُرده. لابد از نظرِ ايشان «غلط» بوده. (هرکس کمترين آشنايی با «تصحيحِ متون» داشته باشد، میداند که ضبطِ نسخهیِ اساس، تنها در يک صورت، از متن به حاشيه میرود؛ و آن اينکه –به قطع و يقين- غلط بوده باشد؛ غلطِ واژگانی-متنی، و يا غلطِ تاريخزبانی).
جالب اينجاست که اين را هم نمیگويد که "فراهنگ" را از کجا آورده! (در محدودهیِ منابعی که بنده بهدسترس دارم، چنين واژهای [در هيچ فرهنگی] نيامده.) و جالبتر ازآن، اين است که همين صورتِ مندرآوردیِ استاد بهمنيار، متأسّفانه، به لغتنامه راهيافته! نمیتوان مطمئن بود که اصلِ مدخلِ "فراهنگ" هم از شخصِ دهخداست، يا «يادداشت به خطِّ مؤلّف» فقط شاملِ توضيحِ «فرهنگ، دهنهیِ کاريز» بوده. البتّه، اين احتمال هم هست که مدخل و شرح، هردو، از خودِ دهخدا باشد؛ يعنی دهخدا نيز، از آوردهیِ بیاساسِ بهمنيار، به غلط افتاده باشد. اگرچه با شناختی که بندهیِ نگارنده از علّامه دهخدا، و دقّتِ نظرِ بیمانندِ او دارم، بسيار بعيد میدانم. و ضمناً، اين فقره احتمال، مستلزمِ آن است که نسخهیِ مصحَّحِ استاد بهمنيار، به روزگارِ زندگانیِ علّامه دهخدا، نشر يافته بوده باشد. از هيچجایِ کتاب نمیتوان فهميد که نخستين بار در چه سالی نشر يافته.[2] (در صفحهیِ <کج> [پايانِ بخشِ مقدّمه –مقدّمهیِ مصحّح، و سپس مقالهای که با عنوانِ «مقدّمهیِ دانشمندِ بزرگوار آقایِ قزوينی» آمده، امّا هيچ ربطی به چاپِ مصحَّحِ حاضر ندارد؛ بلکه مقدّمهای است که قزوينی، در 1310، بر نسخهیِ برلين -نب- نوشته!] تاريخِ چاپِ فعلی، 1361 ذکرشده؛ امّا تاريخِ چاپِ نخست قيد نشده. در پايانِ مقدّمهیِ مصحّح (ص <ط>) آمده است: 15 شهريور احمد بهمنيار. ظاهراً ذکرِ سال، در چاپ ساقط شده؛ بلکه، بهنظرمیرسد که يک يا چند سطر از پايانِ مقدّمه نيز [مانندِ دو موردِ ديگر، در صفحاتِ <ب> و <ج>]، افتادهکرده شده است!)
وقتی يک غلط، توسّطِ استادی بزرگ، در کتابی معتبر نشر میشود، بزرگترين زيانِ آن همين است که از آنجا به آثارِ ديگر نيز راهمیيابد.
نکتهیِ جالبِ ديگر، در توضيحی است که بهمنيار در پابرگ (ص94) آورده. راجع به فراهنگ، که ديگر ترديد نداريم که لفظی بیمأخذ، و حاصلِ «تصحيحِ قياسی»ِ خودِ اوست، مینويسد: «و فراهنگ ظاهراً همان فرهنگ بهمعنیِ کاريز است که به ضرورتِ شعر، الفی بهآن افزوده شده است، چنانکه مهار را در شعر ماهار گفتهاند.» -ملاحظه میفرماييد، نسبتِ «دستبُردن در کلمه» هم به شاعر داده! مردِ حسابی، اين لفظ که از شاعرِ بيچاره نيست؛ اين را که خودِ تو، به شعرِ او چپاندهای! (بگذريم که توضيحِ ماهار هم غلط است. بايد میگفت: «بهندرت، گاهی...». به صورتی که ايشان آورده، اينطور برداشت میشود که در شعر، هميشه، "ماهار" میآيد! –گذشته از اين که تفاوتهایِ واژگانی را، که در آثارِ کهن بهچشممیخورَد، نبايد پيش از پژوهش، و بررسیِ احتمالِ تعلّقِ آن به «وجوهِ گونهایِ زبان»، بیدرنگ به دستکاریِ شاعران -در ضرورت، و تنگایِ وزن، و يا قافيه- نسبت داد. و البتّه، شايد بتوان بهمنيار را به اين دستآويز تبرئه کرد که: به روزگارِ او، موضوع و مقولهیِ «گونههایِ زبانی» چندان شناخته و مطرح نبوده است.)
متأسّفانه، استاد بهمنيار، يگانه سندِ معتبرِ کنونیِ اين واژهیِ بسيار مهمِّ کهن را، مخدوش ساخته. فقير نيز، صرفاً بهواسطهیِ بودنِ اين واژه، در فارسیِ گونهیِ زادگاهاش -طبسِ گيلکی- (اين گنجِ گرانْمايه)، توانسته از درستیِ ضبطِ نسخهیِ اساسِ تاريخِ بيهق (نص) اطمينان حاصلکند؛ وگرنه بهطورِ قطع، يا –دستِکم- به احتمالِ قوی، وی نيز، مانندِ ديگران (و ازجمله همکارانِ علّامه دهخدا در مؤسّسهیِ لغتنامه؛ و بنا به پسنگاره: خودِ او نيز!) همان آوردهیِ مصحّحِ محترم را درست میپنداشت.
صورتِ صحيحِ اين واژه، همان "فراونگ" است که در طبس "فَرَوَنگ/faravaή" گفته میشود؛[3] در ترکيبِ "دهنِ فَرَوَنگ"، که همان «مظهرِ قنات» باشد...[4]
مهدی سهرابی
17 آذرماهِ 1388
17 آذرماهِ 1388
&
کتابشناخت:
برهانِ قاطع. تأليفِ محمّدحسين بن خلفِ تبريزی. به اهتمامِ دکتر محمّد معين. انتشاراتِ اميرکبير. چاپِ پنجم، 1376. (3000 نسخه. بهایِ دورهیِ 5 جلدی: 75000 ريال.)
تاريخِ بيهق. تأليفِ ابوالحسن علی بن زيد بيهقی، معروف به ابن فندق. با تصحيح و تعليقاتِ مرحوم احمد بهمنيار استادِ دانشگاه و مقدّمهیِ مرحوم علّامه ميرزامحمّد بن عبدالوهّابِ قزوينی. کتابفروشیِ فروغی. چاپِ افست مروی. چاپِ سوّم، 1361. (2000 نسخه.)
داستاننامه بهمنياری. تأليفِ احمد بهمنيار، استادِ فقيدِ دانشگاهِ تهران. به کوششِ فريدون بهمنيار. انتشاراتِ دانشگاهِ تهران. چاپِ دوّم، 1369. (5000 نسخه. بها: 2000 ريال.)
فرهنگِ فارسی. تأليفِ دکتر محمّد معين. انتشاراتِ اميرکبير. چاپِ هشتم، 1371. (در سهمرحله، 50000 نسخه.)
لغتنامه. تأليفِ علی اکبرِ دهخدا (و مؤسّسهیِ لغتنامهیِ دهخدا). مؤسّسهیِ انتشارات و چاپِ دانشگاهِ تهران. چاپِ سوّم (چاپِ دوّم از دورهيِ جديد)، 1377. (22000 دوره، قيمت: 750000 ريال.)
?
پابرگها:
[1] پژوهشِ واژهها، و بهويژه "نامْجای"هایِ کهنِ ايرانی، در شناخت و بازخوانیِ فرهنگِ ديرينهسالِ اين سرزمين، ضرورتی جدّی است. نامْجایهایِ کهن، بخشی از ريزنگارههایِ اين دفترِ کهنسال بهشمارمیرود. برخی از اين نقشينهها، از چنان اهمّيّتی برخوردار است که خود بهتنهايی میتواند بر پارهای از تاريکناهایِ ما، پرتوِ روشنايی بيفکنَد.
سادهترين کاری که در اينباره میتوان کرد تهيّهیِ فهرستی از اين نامهاست؛ به دو طريق: 1. با وارسیِ متون، از کهنترينِ آن، تا نوشتههایِ امروزين. 2. پژوهشِ عينی؛ با گشتنِ وجب به وجب!
و بديهیست که انجامِ چنين کاری، در کشورِ عزيزِ ما –که اهلِ قلومِ آن به طورِ تاريخی، دچارِ فقرِ مزمن و ناتوانیِ آشکارند- تنها به ياریِ دولت امکانپذير میگردد. و اين، به يک عبارت، يعنی: هرگَز!!
[2] پسنگاره (دربارهیِ زمانِ چاپِ نخستِ تاريخِ بيهق»):
در اوراقِ مقدّمهیِ «داستاننامه بهمنياری» -از آثارِ بسيار ارزندهیِ استاد بهمنيار- (پس از نوشتهیِ مفصّلِ استاد باستانی پاريزی) فهرستی از آثارِ چاپشده و چاپنشدهیِ استاد بهمنيار آمده، و در آن، تاريخِ نخستين چاپِ «تاريخِ بيهق»، سالِ 1317 (طهران) ذکر شده است.
پس، اين احتمال هست که شخصِ علّامه دهخدا، از فقرهیِ «تصحيحِ قياسی»ِ نادرست و ناروایِ استاد بهمنيار، به اشتباه افتاده؛ و از اين راه، مدخلی نادرست و نابهجا، به لغتنامه داخل گرديده.
بامداد 19 آذرماهِ 1388
[3] حرفِ پايانه، يعنی "گ" وقتی واژه بهتنهايی تلفّظ میشود، به گونهیِ صوتی خفيف در "ن" ادغام میگردد، که بايد برایِ نشاندادنِ آوایِ "نگ" مجموعاً از يک نگاره استفاده کرد. در الفبایِ آوانگار، چنين نشانهای هست، امّا در سمبولهایِ وُرد آن را نيافتم.
[4] لازم به يادآوری است که بنا به حافظهیِ نگارنده، اين لفظ [دهنِ فَرَوَنگ] کاربردِ عام ندارد و تنها برایِ يکموضع، يعنی مظهرِ قناتِ طبس بهکارمیرود (که البتّه، قنات از گونهیِ معمولِ آن نيست. توضيح اينکه: آبِ طبس از چشمه است، امّا در کوه، ميانِ کال [رودخانه] جريان دارد، و چنانچه به حالِ خود رها گردد به طبس نمیرسد. برایِ رساندنِ آن به شهر، از شبهِقنات استفاده شده؛ به اين صورت که در مسيرِ کال، جايی جلوِ آب را سد کردهاند، و آنجا، قناتوارهای در دلِ کوه حفر شده، که آب به آن داخل میشود و در نزديکایِ شهر، به رُو میافتد، و به سویِ شهر روان میگردد. به محلّی که آب بهرومیافتد و ظاهر میشود، «دهنِ فرونگ» میگوييم.). اين احتمال هست که کاربردِ عام نيز داشته باشد. در اوّلينفرصت، پرس و پال خواهم نمود که در روستاها برایِ "مظهرِ قنات" بهکارمیرود يا نه. عجالةً، تلفنِ خانه يکطرفه است، و نمیتوانم با کسانی که احتمال میدهم که بدانند، تماس بگيرم! متأسّفانه. (نمازِ شامِ آدينه، 27 آذرماهِ 1388)